اگر می خواهید برای همیشه از جر و بحث درس نخواندن بچه ها خلاص شوید کافی است دو عامل مهم را که باعث بی انگیزگی بچه ها در درس خواندن است بشناسید و آنها را رفع کنید تا قضیه حل شود. اولین عامل یا بهتر بگویم اولین مقصر اصلی، خود شما هستید. بله، شما والدین به دو دلیل باعث شده اید فرزندانتان انگیزه و تلاش کافی برای درس خواندن را از دست بدهند.
دلیل اول این است که با تامین بی قید و شرط خواسته های بچه ها، انگیزه تلاش را در آنها از بین برده اید. شما با این کار نه تنها امروز انگیزه درس خواندن را از آنها می گیرید و به آنها می آموزید بدون تلاش هر آنچه بخواهند برایشان مهیاست بلکه به آنها می فهمانید در زندگی همه راه ها هموار و بدون فراز و نشیب است. زندگی بالا و پایین ندارد و قرار نیست هیچ ناکامی و شکستی رخ دهد. پس اگر دوست دارید فرزندتان نه فقط در تحصیل بلکه در زندگی هم موفق باشد، باید این روند اشتباه را کنار بگذارید. هر چقدر هم تمکن مالی دارید نباید بدون مناسبت برای فرزندتان هدیه بگیرید یا خواسته او را اجابت کنید. او باید برای کسب آنچه می خواهد تلاش کند. اگر امروز به او رشوه می دهید تا وظیفه اش را که همان درس خواندن است را انجام دهد، فردا که بزرگ تر شد لابد می خواهید باج بدهید تا شب زودتر به خانه برگردد و لطف کند و به شما و مادرش احترام بگذارد. درست همین جاست که عنان والد بودن را از کف می دهید!
هدایای شما باید در قالب پاداش هایی باشد که او در ازای آنها زحمت کشیده است. به عنوان نمونه اگر ۵ کارت امتیاز داشته باشد، می تواند از شما بخواهد سی دی مورد علاقه اش را بخرید. در ضمن برای دریافت هر کارت امتیاز لازم است نمرات بالای ۱۶ یا ۱۷ کسب کند. او شاید مدت ها تلاش کند تا مجموع کارت هایش را به ۱۰ برساند تا دوچرخه مورد علاقه اش را به دست آورد. در این راه می آموزد که هدف و انگیزه چقدر شیرین است و باید در مقابل ناکامی ها که اتفاقا جزو زندگی هستند تسلیم نشد. البته در این راه نظارت ها و ترفندهای مختلفی لازم است که در ادامه به شما والدین آموزش می دهیم.
اشتباه دوم شما که دلیل بی انگیزه شدن بچه هاست، مطالبی است که به صورت ضمنی در جمع خانواده یا دوستان عنوان می کنید. به طور نمونه می گویید: «من که این همه سال درس خواندم و دکتر یا مهندس شدم درآمدم از اصغر آقا مکانیکی یا فلانی که در بازار است کمتر است. فلانی بی سواد است ولی پول ماشینش با کل دارایی من برابری می کند.»
شما با بیان این حرف ها در جمع بزرگ ترها که بچه ها هم می شنوند به آنها نگرش منفی نسبت به درس و ادامه تحصیل می دهید. به جای اینکه اگر فرزندتان هم چنین صحبت هایی کرد به او بگویید «عزیزم موقعیت اجتماعی و شعور و آگاهی و شخصیت آدم ها با درس خواندن بالا می رود و چنین و چنان می شود» خودتان از او می خواهید تلاش بیهوده برای درس خواندن نکند.
دلیل دیگر بی انگیزه شدن بعضی از بچه ها، تلنبار شدن درس هایشان است. ناراحت نشوید ولی این بار هم مقصر والدین هستند! اگر شما به نحوه درس خواندن و انجام تکالیفشان نظارت داشتید آنها دچار این بی نظمی و بی برنامگی نمی شدند. حساب کنید این بچه ها تا چه حد رها شده بودند که حالا حس می کنند این کوه درس های تلنبار شده بر سرشان آوار خواهد شد.
توصیه های عمل گرایانه زیر می توانند کمکتان کنند:
۱) به نحوه درس خواندن بچه ها نظارت منظمی داشته باشید
اگر متوجه می شوید که فرزند شما وقتی در اتاقش تنهاست، تکالیفش را انجام نمی دهد و درس نمی خواند، برنامه ای بریزید که از فلان ساعت که شما بعد از عصرانه مشغول مطالعه مجله هستید یا وسایل شام را آماده می کنید، روی میز اتاق نشمین یا نزدیک آشپزخانه تمرینات ریاضی اش را حل کند. به هیچ وجه از برنامه ای که بر اساس توانایی و مناسب سن او تنظیم می کنید و نظرات او را هم موقع برنامه ریزی می پرسید (اگر بزرگ تر است)، تخطی نکنید.
۲) برنامه های فرزندتان را سنگین نکنید
متاسفانه امروزه با والدینی مواجه هستیم که بسیار ایده آل گرا هستید و گاهی فراموش می کنند وظیفه بچه ها تا قبل از ورود به مدرسه، بازی و تفریح بوده و حالا هم نیازمند آن برای تخلیه انرژی خود هستند. گاهی آنقدر برنامه کودک را خسته کننده و فشرده تنظیم می کنند و او را مجبور می کنند به انواع کلاس های هنری و ورزشی و زبان برود که او از غیر مهیج ترین آن یعنی درس و مدرسه بیزار می شود و مترصد زمانی است تا کمی تفریح و بازی کند. گاهی اوقات برای یک درس ساده علوم او را مجبور می کنید چند مرجع خارج از کتاب را مطالعه کند تا به جای ۱۸، ۲۰ بگیرد. واقعا این همه سخت گیری خسته کننده نیست؟
۳) در کنار درس، بازی و تفریح هم جزو برنامه باشد
برای بچه ها تماشای تلویزیون و کارتون می تواند به عنوان تشویق در نظر گرفته شود. «اگر تا ساعت ۵ تمرین هایت را حل کنی می توانی علاوه بر کارتون، سی دی مورد علاقه ات را هم ببینی» برای بزرگ ترها که نوجوان محسوب می شوند این تشویق می تواند در قالب یک ساعت پارک رفتن با دوستانشان باشد. اگر بچه ها بدانند راس ساعت ۷ بعد از ظهر برنامه خاصی دارند، حتما درس ها را با لذت تا آن موقع تمام می کنند.
۴) اول از تشویق استفاده کنید بعد از پیامد منفی
قرار شد اول موفقیت های هر چند کوچک بچه ها را ببینیم و تشویق کنیم. از تشویق و تحسین کلامی و بوسیدن آنها تا ارایه کارت امتیاز و بقیه موارد، اما اگر نتیجه مطلوب را از تشویق ها نمی گیرید، می توانید از پیامد منفی استفاده کنید، یعنی محرومیت از تماشای تلویزیون یا اجازه ندادن برای بازی با بچه های کوچه در آن روز خاص. یادتان باشد پیامد منفی باید بلافاصله پس از کار نادرست اجرا شود و نباید مدت تحریم طولانی باشد. برای بزرگ ترها هم همین طور. اگر پسر نوجوان تان که قرار بود راس ساعت ۶ بعدازظهر از پارک برگردد، در حالی به خانه آمده که ساعت ۵/۶ یا ۷ است باید بداند قطعا در تعطیلی آخر هفته باید خانه بماند. بچه ها باید بدانند در ازای خارج شدن از روال برنامه چه تنبیهی در انتظارشان است. نظارت بر موبایل یا گشت و گذار فرزندتان در اینترنت، حق شماست و او باید بداند این حق برای شما تعریف شده است. گمان نکنید چون او به مدرسه راهنمایی رفته دیگر باید هر چه خواست بکند. از اجرای قوانین کوتاه نیایید. گاهی نوجوان ها به دلیل آشنایی با جنس مخالف و دل مشغولی های خاص، دل به درس خواندن نمی دهند. نظارت قاطع و برنامه منسجم شما می تواند به راحتی او را از این بحران درآورد.
۵) انتظارات واقع بینانه داشته باشید
گاهی اوقات می بینیم والدین بچه هایی را که بهره هوشی یا IQ کمی دارند، بی جهت تحت فشار قرار می دهند. اگر شما زیر نظر یک کارشناس نمره آزمون بهره هوشی او را سنجیده اید به جای آزار دادنش و تماشای در جا زدن در درس هایی که در آنها ضعف دارد، کمکش کنید و توانایی هایش را بشناسید تا به سمتی هدایت شود که توانمند است. چه بسا استعداد او در موسیقی یا یک هنر خاص چنان موفقیتی را برایش رقم بزند که سال ها درس و دانشگاه نتواند چنین کاری کند. اگر هم متوجه شده اید فرزند شما در یک یا دو درس خاص به شدت ضعف دارد و به عنوان نمونه هنگام دیکته نوشتن خیلی کم توجه است یا به طور واضح کند عمل می کند، خوب است با یک روان پزشک یا روان شناس مشورت کنید تا از نظر اختلال یادگیری، مشکلات کم توجهی یا مشکلات بیش فعالی بررسی شود. مشکلات بیش فعالی و دیگر اختلال های همراه از دیگر علت هایی هستند که بچه ها را از خواندن یک درس خاص متنفر می کنند که البته به راحتی و با گرفتن مشاوره و درمان مناسب قابل رفع است.
● نگاه دوم
دکتر محمدرضا خدایی/ روان پزشک و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
پدر، مادر، مراقب حرف زدنتان باشید!
عبور همه ما انسان ها از دوران کودکی به نوجوانی، جوانی و میانسالی در واقع نموداری از مراحل رشدی ما را نشان می دهد. این مراحل رشدی فقط جسمی نیست بلکه شامل رشد روانی، اجتماعی و جنسی هم می شود. پس همه ما در هر دوره ای از رشد برخی خصوصیات خواهیم داشت. به عنوان نمونه کودکان تا سن ۷ تا ۸ سالگی هیجاناتشان غالب بر منطق شان است. در نتیجه در این سن قدرت تصمیم گیری برای آینده شان را ندارند. گاهی این غلبه هیجانات بر منطق تا سنین بالاتر، یعنی نوجوانی هم وجود دارد و تفکر جامعی از فرد انتظار نداریم. هر چه سن بالاتر می رود، رشد روانی، اجتماعی و جسمی کامل تر شده و شخص می تواند خود را با نیازهای آینده اش متناسب کند و از منطق و درک بهتری برخوردار شود. از توضیحات مختصری که ارایه شد حتما متوجه شدید که تصمیم به ترک تحصیل و اجازه بیان چنین درخواستی، کاملا غیرمنطقی است. بچه ها در این سن کاملا هیجانی تصمیم می گیرند وگاهی به خاطر دلخوری از معلم یا دعوا کردن با همکلاسی از مدرسه رفتن زده می شوند. شاید از یک بچه کلاس سوم یا چهارمی خود بشنوید که از درس بدش می آید و با پرس وجوی ساده متوجه شوید که این حرفش در پی رفتار ساده معلمش یا بسیاری مسایل دیگر در مدرسه است. اینجاست که رفتار درست و آگاهانه شما به عنوان والد می تواند راهنمای او باشد.
نکته مهم دیگری که متاسفانه میان مراجعان شاهد آن هستم و به طرز چشمگیری در خانواده ها شایع شده است، گپ وگفت وگوهایی است که بزرگ ترها در حالات روحی و هیجانی مختلف در حضور بچه ها انجام می دهند. شما باید دقت کنید که در حضور بچه ها چه حرفی می زنید. بچه ها را گوش هایی بسیار حساس و بزرگ ببینید که قدرت تحلیل و درک آنچه می شنوند را با همه ظرافت هایش ندارند. متاسفانه پدر و مادرها حس می کنند بچه هایشان موجوداتی هستند درست مانند آنها، با همان قدرت تحلیل و درک، منتها با قامتی کوتاه تر و جثه کوچک تر! نتیجه این تلقی غلط و دید ناصحیح نسبت به بچه ها این است که در حضور آنها هر آنچه دل تنگتان می خواهد می گویید. خسته و دلخور از محیط کار یا همکاران به خانه می رسید و به همسر یا بزرگ ترهای دیگر جمع می گویید:
«ای بابا این همه سال درس خواندیم و شدیم مهندس، فلانی دو کلاس سواد ندارد اوضاع زندگی اش صدپله از ما بهتر است.» شما در این حالت هیجانی خاص مرغ همسایه را غاز می بینید و بدون درک و تحلیل درست از شرایط و آنهایی که مخاطبان کوچولوی شما هستند، مطالبی می گویید که نتیجه اش بی انگیزگی آنها می شود. بچه ها در این سن همه چیز را غلوشده می بینند و صحبت های شما را مساوی با این می دانند که درس بد است. این روزها مقیاس سنجش همه چیز پول است. برخی از ما تحصیل کرده ها به عنوان والدین اعتبار و وجهه اجتماعی و حس خوشایند حاصل از دانایی و تسلط بر یک علم را درون خود داریم اما هرگز به زبان نمی آوریم ولی در عوض مرتب از این می گوییم که فلانی چقدر پول دارد و چه مدل ماشینی، در حالی که بی سواد یا کم سواد است. دقت کنیم بچه ها چه حرف هایی از ما می شنوند.
به نظر من، به عنوان یک قاعده کلی لازم است خانواده ها به بچه ها تفهیم کنند تا مقطع دیپلم باید بدون چون و چرا درس بخواند و وقتی به سن جوانی رسید (۱۸ سالگی) می تواند بر اساس علاقه و توانمندی ای که در خود می بیند به دنبال تحصیل خاص یا فن و مهارتی که به آن علاقه دارد برود، پس به غیر از گروه ناچیزی از بچه ها که به دلیل اختلالات خاص قادر به درک مفاد درسی نیستند بقیه باید درس بخوانند (این گروه باید پس از تشخیص قطعی اختلال از جانب معلم، مشاور و روان پزشک، توانمندسازی شوند و در زمینه ای که توانمند هستند تقویت شوند تا از دیگر بچه ها عقب نمانند).
تاکید می کنم خانواده هایی مانند خانواده پویا که بچه هایشان در سن دبستان و راهنمایی هستند به هیچ وجه مجاز نیستند که به بچه ها اجازه دهند در مورد ترک تحصیل تصمیم بگیرند. یادتان باشد مقصود ما از به مدرسه فرستادن بچه ها فقط تعلیم درس های علوم و ریاضی و تاریخ نیست. بچه های ما در مدرسه اجتماعی می شوند و مهارت های مهم زندگی را یاد می گیرند. آنها در تعامل با بچه های دیگر جرات ابراز وجود، مهارت حل مساله، مفهوم احترام به قوانین، نظم و برنامه ریزی و بسیاری مهارت های لازم دیگر برای زندگی اجتماعی را می آموزند که برای آنها ضروری است. حتی اگر لازم باشد باید با قاطعیت تمام و رفتارهای محکم (البته نه با خشونت و تنبیه فیزیکی) مقابل بچه ایستاد و به او نشان داد که چنین درخواستی را به هیچ وجه مطرح نکند چون از پایه و اساس غیرمنطقی است. در این راه اگر حس می کنید برای ارایه یک رفتار منطقی، قاطع و صریح نیاز به مشاوره دارید، لازم است به اتفاق همسرتان با یک کارشناس مشاوره کنید. شاید لازم باشد رفتارهای شما به عنوان پدر و مادر پویا مورد بررسی قرار گیرد. اگر از ابتدا چارچوب درستی برای تربیت یک بچه در نظر گرفته شود بروز چنین رفتارهایی یا چنین درخواست های غیرمنطقی ای بعید خواهد بود. شاید نیاز باشد در رفتارهای تان بازبینی کنید و قاطع و در عین حال منطقی عمل کنید تا او بفهمد وظیفه اش به عنوان فرزند شما درس خواندن است
نظرات شما عزیزان:
دسته بندی : <-CategoryName->