آغاز سال تحصيلي و رفتن به مدرسه نيازمند آمادگي در زمينه هاي رواني، عاطفي، اجتماعي و ذهني براي والدين و کودکان است و ايجاد اين آمادگي نيازمند يک برنامه فرآيندمدار است تا در آن خانواده بتواند سازگاري بيشتري با شروع سال تحصيلي داشته باشد. خانواده اولين بستر و عامل رشد و پرورش قواي مختلف کودک به حساب مي آيد. پدر و مادر با روش هاي تربيتي و ارتباطي خود شرايط و مقدمات پرورش استعدادهاي دروني کودک را فراهم مي کنند و هرچه خود را بيشتر به توانايي ها و مهارت هاي لازم براي فرزندپروري تجهيز کرده باشند بهتر و موثرتر از عهده اين امر برخواهند آمد.
آمادگي رواني، ذهني و فکري دانش آموزان در تمام مقاطع تحصيلي ضروري است و بايد به گونه اي برنامه ريزي شود که دانش آموزان براي آغاز سال تحصيلي جديد، حضور در مدرسه، دستيابي به تجربه هاي جديد، يادگيري مطالب و مفاهيم جديد لحظه شماري کنند. اوليا بايد قبل از شروع سال تحصيلي جديد در گفت وگوهاي خود از مدرسه و فعاليت هاي آن استفاده و فرزند خود را به انجام امور تحصيلي تشويق کنند. يکي از موارد مهمي که رفتن به مدرسه را کمي با مشکل روبه رو مي کند تغيير وضعيت و شرايط محيطي کودک است و کودک بايد بتواند خود را با شرايط جديد سازگار کند و براي اين سازگاري نيازمند ابزاري است که فرآيند را براي کودک، خانواده و مدرسه شتاب مي بخشد.
آمادگي جدا شدن، چه قبل از مدرسه و چه بعد از مدرسه، بايد بين پدر و مادر و کودک ايجاد شود. يعني پدر و مادر با آموختن مهارت هايي به فرزندشان اين اعتماد به نفس را در او ايجاد مي کنند که کودک بتواند ساعاتي دور از والدين باشد و اين تجربه را کسب کند که عدم حضور يا خروج آنها از خانه براي ساعاتي، نه تنها اتفاقي ايجاد نمي کند که شايد بعد از آن به بهتر شدن روابط ميان آنها نيز منجر شود. به همين دليل روانشناسان توصيه مي کنند که بايد کودک را قبل از سنين ورود به مدرسه در زمان هايي کوتاه به مراقب جديد يا مهدکودک بسپاريد يا به بهانه خريد براي مدت کوتاهي بيرون برويد تا کودک تنهايي و جدايي از مادر را تجربه کند. از طرفي، اجازه دهيد تا کودک شما بداند که مي فهميد چقدر سخت است که انسان از کسي که تا اين حد دوستش دارد جدا شود اما زياد با او همدردي و دلسوزي نکنيد. ورود به مدرسه نيز نه تنها آمادگي کودک، بلکه آمادگي پدر و مادر را نيز طلب مي کند؛ يعني والدين آماده قادر به ايجاد آمادگي در کودک هستند. اما متاسفانه والدين آمادگي را در حد خريد لباس، کفش و لوازم التحرير مي دانند و نهايت کاري که در زمينه آمادگي رواني انجام دهند به نصيحت کردن شب قبل آغاز مدرسه ختم مي شود و گاهي والدين با سبک تربيتي غلط و شيوه هاي فرزندپروري خودساخته باعث ايجاد مشکلاتي در سازگاري کودک مي شوند.
اين والدين جزو آن دسته از والدين هستند که با آغاز سال تحصيلي هفته اي سه روز براي حل مشکلات فرزندشان در مدرسه هستند و يک روز با معلم، يک روز با همکلاس هاي فرزندشان و روز ديگر با اولياي مدرسه در کشمکش هستند و مي خواهند به هر نحوي محيط را براي سازگاري کودک شان آماده کنند. يعني به عبارت ديگر کاري که در طول اين چند سال قبل از ورود کودک به مدرسه انجام داده اند را، در محيط مدرسه تکرار کنند.
به اعتقاد نگارنده والدين قبل از آغاز سال تحصيلي بايد مهارت هاي خاصي را به کودکان آموزش دهند و هدف از آموزش اين مهارت ها ارتقاي سطح سازگاري فرد ابتدا با خودش و سپس با ديگران و محيطي که در آن زندگي مي کند است، تا بتواند در ابتدا آسيب نبيند و در ادامه بيشترين بهره را از اين آموزش ها در روابط خود ببرد. در ادامه اين نوشتار نگاه مختصري به اين مهارت ها مي اندازيم.
1- خودآگاهي. منظور از خودآگاهي؛ شناخت دقيق و درست از نگرش ها، عقايد، هيجانات، توانايي ها و کاستي ها که منجر به يکپارچگي «خود» هاي فرد شود، است. اما در زمينه کودکان به ويژه کودکان زير 12سال خودآگاهي به فرآيند آگاهي کودک از افکار، احساسات، رفتارها و توانايي ها ختم مي شود. فرد آگاه مي داند چه کاري و چگونه انجام مي دهد. در اين مهارت تلاش بر آن است کودک خود را در زمينه افکار، احساس و رفتارش ببيند و بداند نسبت به خودش چه ديدي دارد و چگونگي برخوردش در موقعيت هاي مختلف و در قبال اتفاقات اطرافش را نظاره و نتيجه واکنش هايش را بررسي کند تا به صورت خودانگيخته به نگاهي از بالابه خود برسد و در موقعيت هاي متفاوت خود را ارزيابي کند. اينکه کودک بداند از چه چيزهايي خوش اش مي آيد و از چه چيزهايي متنفر است، با چه افرادي مي تواند دوستي برقرار کند، چه رابطه هايي را بيشتر مي پسندد و...
2- دوستي و ارتباط موثر. روابط و دوستي هاي کودکان با يکديگر پستي و بلندي هاي اجتناب ناپذير دارد. احساس رضايت و امنيت در دوستي ها براي اکثر بچه ها با تاثيرگذاري از يکديگر در مسايل و مشکلات اين روابط تشکيل مي شود. به هر حال براي تعدادي از بچه ها ارتباطات و دوستي ها دشوار و مشکل ساز است. تعدادي از بچه ها عملاتوسط همسالان خود طرد مي شوند و بعضي ديگر به سادگي فراموش شده يا ناديده گرفته مي شوند و تعداد زيادي که با يکديگر دوست هستند احساس تنهايي و ناخشنودي مي کنند. بچه هايي که قادر به برقراري دوستي هاي امن و رضايت بخش با هم سن و سالان خود نيستند، به پدر و مادر و آموزگار خويش گرايش دارند. در کل اين بچه ها فرصت هاي مناسب براي يادگيري مهارت هاي اجتماعي را که در تمام دوران زندگي برايشان داراي حايز اهميت است را از دست مي دهند. به خصوص مهارت هاي مهم و حساسي که براي شروع يک ارتباط دوستانه و حفظ روابط اجتماعي و حل ناهنجاري هاي اجتماعي لازم است که شامل، محاوره و گفت وگو، مصالحه با يکديگر، گوش دادن، مهارت هاي آغاز ارتباط و ظرافت کلام که بايد به آنها اتکا کرد را از دست مي دهند.
بچه هايي که فاقد اين ارتباطات هستند همچنين فرصت هاي ايجاد و يادگيري مهارت هاي خوداتکايي را نيز از دست خواهند داد. بنابراين دچار ضعف و سستي اراده در توانايي هاي خود خواهند شد و به اين گونه درگير فعل و انفعالات طبيعي و اجتماعي مي شوند. اين درگيري ها براي شکل گيري شخصيت آنها و آينده شان مشکل ساز مي شود. سرانجام بچه هاي فاقد دوستي هاي رضايت بخش و امن ممکن است از احساس دردناک انزوا رنج ببرند يا برايشان مدرسه يک مکان ناخوشايند باشد، که در نهايت باعث مي شود کودک در رفتن مدرسه فراري شده يا ترک تحصيل کند. بنابراين بچه ها در جست وجويشان براي حس تعلق گروهي، ممکن است به گروه هاي بزهکاران يا موادمخدر و نظير اينها گرايش پيدا کنند.
3- محافظت از خود. آموختن روش هاي محافظت از خود مهم ترين کاري است که والدين بايد براي فرزندان شان انجام دهند. کودک بايد بداند صاحب تمام بدن خود است و کسي حق ندارد بدون رضايت او بدن وي را لمس کند يا به او نزديک شود يا به زور او را ببوسد و در آغوش بکشد. همچنين کودک بايد بداند با افراد غريبه صحبت نکند يا از آنها چيزي بگيرد يا اگر در خيابان گم شد نزد پليس برود و در مقابل پيشنهادهاي ديگران چگونه پاسخ دهد و از خود محافظت کند. بايد والدين به کودکان خطرات موجود در محيط پيرامون زندگي را توضيح و روش هاي پيشگيري از اين خطرات را آموزش دهند. آموزش محافظت از خود دربرگيرنده اين پيام است: مراقب خودت باش و خود را از آسيب هاي بالقوه در امان نگهدار. براي اينکه کودکان به اين پيام پاسخ مثبتي بدهند بايد قادر باشند که الف: مرزهاي مناسب رشدي، خانوادگي، هيجاني و اجتماعي را درک کنند و محدوديت ها، انتظارات و رفتارهاي مرتبط با اين مرزها را بشناسند. ب: قادر به حفاظت از خود در قبال آسيب هاي جسماني باشند. موقعيت هايي که در آن آسيب جسماني روي مي دهد که شامل خشونت هاي خانوادگي، بهره کشي جسماني، فشار همسالان است. ج: قادر به حفاظت از خود در قبال آسيب هاي هيجاني باشد. آموزش مهارت جرات ورزي و مهارت نه گفتن در اين دسته محور قرار دارند.
4- مسووليت پذيري. ويليام گلاسر معتقد بود افراد دچار بيماري رواني مي شوند چون غيرمسوولانه عمل مي کنند. براي اينکه حس مسووليت پذيري را در کودک تان پرورش دهيد بايد اجازه دهيد تا آنها ارزش واقعي کارهايشان را درک کنند. اگر هميشه چيزي گم کردند شما پيدا کنيد، اگر چيزي خراب کردند فورا يکي ديگر جايگزين کنيد آنها هيچ وقت در زندگي مسووليت پذير نخواهند شد. حس مسووليت زماني در کودک رشد مي کند که به او مسووليت داده شود و تا حد امکان هرچه بيشتر فرصت تصميم گيري در اختيار آنها قرار دهيد و جوي را ايجاد کنيد که کوشش هاي کودک در آموختن، انجام وظيفه با احساسات مثبت نسبت به آن همراه شود. علت خودداري افراد از پذيرفتن مسووليت اين است که يا نازپرورده بار آمده اند و از اين رو دستکاري ديگران براي مراقبت کردن از آنها براي شان آسان تر است يا از آن مي ترسند که اگر رفتارشان با انتظارات والدين شان تفاوت داشته باشد، با عدم تاييد و طرد مواجه شوند.
5- همکاري و سهيم کردن. انسان موجودي اجتماعي است و در طول زندگي به شکل هاي گوناگون تحت تاثير تجارب گروهي و تعاملات متعدد قرار مي گيرد. در زندگي جمعي، موفقيت و پيشرفت بستگي به تعامل همه اعضا با يکديگر دارد به طوري که افراد با استفاده از مهارت هاي بين فردي، احساس مسووليت، اعتماد و احترام متقابل، مشارکتي فعال از خود نشان مي دهند. از آنجا که تعاملات اجتماعي انسان ها از کودکي آغاز مي شوند، بنابراين آموزش همکاري، کمک به يکديگر و مشارکت نيز بايد از همان زمان آغاز شود تا کودک با سرمايه مناسب وارد روابط اجتماعي شود. کودکان از سه طريق با يکديگر تعامل دارند: رقابت براي تعيين بهترين نفر، تلاش براي رسيدن به هدف بدون اهميت دادن به ديگران، همکاري، علاقه و توجه به يادگيري و کسب موفقيت خود و ديگران، به طوري که براي آنها، موفقيت ديگران نيز مانند موفقيت خود حايز اهميت باشد. چنانچه همکاري و مشارکت سازنده وجود داشته باشد، نکات ارزشمندي حاصل خواهد شد، از جمله: تعهد به يک هدف مشترک به طوري که افراد نه تنها براي پيشرفت خود که براي پيشرفت گروه کار مي کنند؛ حس احترام متقابل ميان افراد شکل مي گيرد؛ اعتماد متقابل ميان افراد ايجاد مي شود چون با نظرها و معيارهاي يکديگر آشنا مي شوند. کودکان از همان سنين پايين بايد نحوه حضور در گروه را بياموزند و هيچ فضايي بهتر از بازي هاي گروهي براي اين آموزش نيست. کودک بايد بداند رعايت نوبت در استفاده از اسباب بازي هاي موجود، چه اين اسباب بازي متعلق به خودش باشد چه از آن ديگر کودکان، بسيار حايز اهميت است. او بايد بفهمد اگر اسباب بازي خود را به همبازي هايش بدهد حق استفاده از اسباب بازي آنها را دارد. کارشناسان معتقدند کودکان در سنين 4-5 سال در مرحله اي هستند که مي توانند ياد بگيرند به اشتراک گذاشتن اسباب بازي يا هر وسيله ديگري با همبازي ها لذت بخش است. شما به عنوان والدين وظيفه داريد بخشندگي و دوري از خودخواهي را با به نمايش گذاشتن اين خصيصه ها براي کودک، به وي آموزش دهيد.
نظرات شما عزیزان:
دسته بندی : <-CategoryName->